در سال1306 هجری قمری برابر با سال1889 میلادی در الجزایر پا به عرصه حیات گذاشت. قرآن را حفظ کرد و علوم دینی و زبان شناسی را از عمویش محمد المکی الابراهیمی فراگرفت. در سال 1330ه.ق. برابربا1912م. به مدینه منوره رفت و تحصیلات خود را در آنجا تکمیل کرد. سپس به دمشق رفت و در جامع اموی به تدریس پرداخت...
فهرست مطالب:
- اشاره ای به مهمترین سر فصلهای زندگی محمدبشیر الابراهیمی
- مقدمه
- تولد و کودکی
- سفر به مدینه منوره
- بشیر الابراهیمی در دمشق
- بازگشت به میهن
- بشیر الابراهیمی و جمعیت علما
- ریاست جمعیت علما
- مسافرت به خاورمیانه
- الابرهیمی و قضایای جهان اسلام
- بازگشت بعد از استقلال الجزایر
- درگذشت
- تألیفات
- مهمترین منابع
• اشاره ای به مهمترین سر فصلهای زندگی محمدبشیر الابراهیمی
- در سال1338ه.ق./1920م. به وطنش بازگشت و دست خود را در دست عبد الحمید بنبادیس رفیق و همراهش در جهاد گذاشت.
- در منطقه سطیف اقامت گزید و در میان روستاها و شهرهای آن به فعالیت اسلامی پرداخت و به بیداری امت اسلام همت گماشت.
- به همراهی عبدالحمید بنبادیس، جمعیت علمای مسلمان را در سال1349ه.ق./1931م. تأسیس کرد و معاونت رئیس جمعیت را عهدهدار شد.
- بعد از افزایش یافتن فعالیت اسلامی وی در میان مردم، فرانسوی ها او را به صحرای وهران تبعید کردند.
- پس از درگذشت ابن بادیس مسؤولیت جمعیت را عهدهدار شد و پروژه های ناتمام وی را در ساختن مدارس و مساجد تکمیل کرد.
- برای نخستین بار آموزشگاهی به نام عبدالحمید بن بادیس برای تحصیلات تکمیلی تأسیس کرد.
- برای تبلیغ قضایای الجزایر و شناساندن آنها به مردم مصر و نظارت بر دانشجویان ارسالی، به مصر رفت.
- بشیر الابراهیمی بعد از استقلال به کشورش بازگشت تا اینکه در سال1385ه.ق./1965م. در گذشت.
• تولد و کودکی
- محمد بشیر الابراهیمی در روستای اولاد ابراهیم نزدیک سطیف واقع در غرب شهر قسطنطنیهی الجزایر در سیزدهم شوال1306ه.ق. به دنیا آمد و در خانوادهای اصیل از ریشهدارترین خانوادهای الجزایری پرورش یافت. ریشهی خاندان وی به ادریسیان علوی میرسید که از حاکمان مغرب در شکوفاترین زمان آن بودند. البشیر قرآن را حفظ کرد و علوم عربی را نزد عمویش شیخ محمدالمکی الابراهیمی فراگرفت. وی در زمان خودش دانشمندی بی همتا در الجزایر بود. به طوری که در دانش هایی چون صرف و نحو و فقه سرآمد و مرجع مردم و طلاب علم بود. وی به برادرزادهی خود توجه بینظیری نمود و درهای بسیاری از علوم را به روی او گشود؛ تا جایی که بخش زیادی از متون لغت و تعدادی از دیوانهای شاعران بزرگ را به خاطر سپرد و در دانش هایی چون بلاغت و فقه و اصول سر آمد گشت و چون عمویش درگذشت، او عهده دار تدریس به هم کلاسی های خود گشت؛ در حالی که عمر او چهارده سال بیشتر نبود.
• مسافرت به مدینه منوره
چون البشیر به بیست سالگی رسید در سال1330ه.ق. رو به سوی مدینه کرد تا به پدرش بپیوندد؛ زیرا پدرش چهار سال پیش به مدینه کوچیده بود، تا از شر اشغالگران فرانسوی در امان بماند. در مسیر رفتن به مدینه سه ماه در قاهره درنگ کرد و در خلال آن در درسهای برخی از دانشمندان بزرگ شرکت جست؛ افرادی چون سلیمالبشری و محمد نجیبالمطیعی و یوسفالدجوی در دارالدعوه والارشاد، که رشیدرضا آن را بنیان نهاده بود؛ همچنین با احمدشوقی و حافظ ابراهیم که از شعرای بزرگ بودند، دیدار کرد.
البشیر دانش خود را در حلقههای موجود در مسجد نبوی تکمیل کرد و با دو دانشمند ماهر که در توجیه و ارشاد او بزرگترین تاثیر را داشتند ارتباط برقرار کرد. نخستین آنان شیخ عبدالعزیز بود. وی وزیری از تونس بود و موطا امام مالک را از وی فراگرفت و آموزش فقه مالکی را از دروس وی آموخت و دومین فرد، شیخحسیناحمد فیضآبادی هندی بود، که نزد وی شرح صحیح مسلم را فرا گرفت. البشیر از وقت خود در آنجا به بهترین صورت استفاده کرد.وی کتابخانههای مشهور مدینه را خانه خود ساخته بود؛ کتابخانههایی چون شیخ الاسلام عارفحکمت و سلطانمحمود و کتابخانه آلالمدنی. در این کتابخانهها به منابعی دست یافت که سبب سیرابی او شدند. هنگام اقامت در مدینه با شیخ عبدالحمید بنبادیس دیدار کرد وی برای ادای فریضه حج آمده بود. در میان آن دو دوستی محکمی ایجاد شد. بی گمان سبب این دوستی، هدف مشترک و یگانه بود.
آن دو شروع به مطالعه در زمینه برنامهای کردند تا سبب برانگیخته شدن امت اسلام در الجزایر شود. در این موقع الطیبالعقبی به آنان پیوست. وی دانشمندی از الجزایر بود که پیشتر به مدینه کوچیده بود. آنان روزهای پیدرپی با هم دیدار داشتند و با هم جر و بحث های جدی در باره وضع الجزایر و راههای قیام در آن داشتند. آنان نخستین پایههای جمعیت علمای مسلمان الجزایر را پیریزی کردند.
• در دمشق فیحاء
بنبادیس به الجزایر بازگشت و برنامه اصلاحی خود را آغاز کرد. اما بشیر الابراهیمی تا یک سال در مدینه منوره ماند و سپس با خانواده خود به دمشق رفت؛ زیرا دولت عثمانی ساکنان مدینه را به سبب بالا گرفتن قیام شریف حسین بن علی از مدینه به دمشق کوچاند. البشیر همراه با پدرش به دمشق رفت و آنجا در مدارس دولتی شروع به تدریس کرد. او یک سری دروس را در مسجد جامع اموی ایراد کرد. در این هنگام امیر فیصل بن شریف حسین با او تماس گرفت و از او خواست به مدینه منوره باز گردد تا مسؤولیت وزارت معارف را به عهده بگیرد؛ اما البشیر از پذیرفتن این مسؤولیت عذر خواست و بازگشت به میهن خویش را ترجیح داد.
• بازگشت به میهن
بشیر الابراهیمی در سال1338ه.ق. برابر با1920م. به الجزایر بازگشت و با دوستش بنبادیس دیدار کرد و دید که تلاشهای او درراستای آموزش به بار نشسته است و جوانان آمادهای در راه خدمت به اسلام و کشور نتیجه فعالیتهای او هستند. او فهمید که این کار سنگ زیر بنای نهضت و قیام در الجزایر است.
او به سطیف رفت تا در آنجا این برنامهها را که رفیق او در قسطنطنیه اجرا کرده است به مرحلهی عمل در بیاورد. کار خود را با ایراد درسهای علمی برای طلاب و درسهای دینی برای دسته کمی از مردم آغاز کرد و در میان روستاها و شهرها برای سخنرانی و ارایه بحث به حرکت در آمد. در نتیجه خردها را بیدار کرد و سبب به حرکت در آمدن زندگی در روانهایی گشت که نادانی و واپسماندگی، آنها را کشته بود. شیخ دید که درسها و افکار او در جامعه تاثیر گذاشته است و مردم بیش از این میخواهند. این امر او را به پایهگذاری مدرسهای تشویق کرد که در آن جوانان برای سخنرانی و نوشتن در مجلات و رهبری تودهها آماده شوند. در این زمان این اصلاحگر بیداری برای ردگم کردن طوری وانمود میکرد که به کار تجارت مشغول است، تا هم بتواند از دست پلیس فرار کند و هم از دست افرادی که برای دیدار وی میآمدند، اما در حقیقت مزاحم اجرای برنامه های او بودند، نجات یابد. اشغالگران فرانسوی خطر کار های البشیر را احساس کرده بودند. آنان تلاش کردند در مسیر او موانع ایجاد کنند و یاران او را تعقیب کنند.
در طول این مدت بنبادیس و الابراهیمی با هم ارتباط داشتند و در قسطنطنیه و سطیف به دیدار یکدیگر میرفتند و قضایای دعوت و فعالیت و برنامههای آینده را با هم مورد بررسی قرار میدادند و برای ساختن نسلی بر اساس تربیت راستین اسلامی که به اسلام و عرب بودن خود معتقد باشد و علیه استعمار به مبارزه برخیزد، با هم بحث و گفتوگو میکردند. خداوند متعال در فعالیت آنان برکت نهاد و هنگامی که بنبادیس جشن سالگرد اشغال الجزایر را که فرانسویها به مناسبت گذشت یک صد سال از اشغال الجزایر برگذار میکردند، تحریم کرد و پیام خود را از طریق دعوتگران خود که در میان مردم پراکنده ساخته بود به گوش مردم رساند. ملت الجزایر به او لبیک گفتند و در جشنی که در آن به ملت الجزایر توهین میشد و احساسات و شهدای آنان به تمسخر گرفته میشدند، شرکت نکردند.
• بشیر الابراهیمی و جمعیت علمای مسلمان
جشن سالگرد صدمین سال اشغال الجزایر در سال1348 ه.ق. /1930م. سبب تحریک علمای الجزایر شد. بنبادیس و بشیر الابراهیمی شروع به تأسیس جمعیت علمای مسلمان کردند و نشست تأسیس این جمعیت، در 17ذیالحجه سال1349 با شعار "اسلام دین ما، عربی زبان ما و الجزایر وطن ما" منقعد شد و بنبادیس به عنوان رئیس و بشیر الابراهیمی به عنوان نایب او انتخاب شدند و برای پیشبرد کار سه استان الجزایر را تقسیم کردند و الابراهیمی مسؤولیت تلمسان را که پایتخت علمی در غرب الجزایر است به عهده گرفت و بنبادیس مسؤولیت استان قسطنطنیه و شهرها و روستاهای آن را به عهده گرفت و مسؤول استان الجزیره شیخ طیب العقبی گشت.
الابراهیمی در استان تلمسان روح جدیدی دمید. وی روزانه ده درس ایراد میکرد. دروس خود را با درس حدیث بعد از نماز صبح شروع میکرد و به درس تفسیر بین مغرب و عشا پایان می داد و بعد از نماز عشا به برخی از کلوپهای دانشگاهی میرفت تا دروسی را دربارهی تاریخ اسلام ایراد کند و در روزهای تعطیلی به روستاها سر میزد. وی سبب تحریک اراده و دمیده شدن همت در جانها میگشت نتیجهی کار او تأسیس چهارصد مدرسه اسلامی، که صدها هزار دختر و پسر در آن کسب دانش میکردند و ساختن بیش از دویست مسجد برای نماز و ایراد سخنرانی، گشت.
این فعالیت دقیق موجب برآشفتگی استعمارگران شد و سرانجام سکوت در برابر این کارها را فهمیدند. بنابراین در سال1940م. البشیر را دستگیر و به صحرای وهران تبعید کردند. یک هفته پس از دستگیری او بنبادیس درگذشت و علما، البشیر را بعنوان رئیس جمعیت برگزیدند. وی به مدت سه سال در تبعیدگاه خود ماند. کمی پیش از پایان جنگ جهانی دوم در سال1942م. آزاد شد.
• ریاست جمعیت علما
بعد از اینکه از تبعیدگاه بیرون آمد فعالیت جمعیت علما، ساختن مساجد و مدارس از سر گرفته شد و دورهی جدید مجله "البصائر" را -بعد از اینکه در ایام جنگ توقیف شده بود- با سردبیری وی منتشر شد. سرمقالههای او نمونههایی بینظیر در تحریک و ایجاد جنبش عربی و اسلامی بودند و چون شمار فارغالتحصیلان مدارس ابتدایی افزایش یافت، بشیر الابراهیمی متوجه نیاز و ضرورت انتقال به مرحله بعدی شد. او و دانشمندان همفکرش از ملت الجزایر برای ساختن یک مرکز آموزشی کمک خواستند. ملت دعوت آنان را لبیک گفت و وی این مرکز را ساخت و آن را "عبدالحمید بنبادیس" نام نهاد تا یاد آن بزرگ مرد باقی بماند. در نخستین سال آغاز به کار(1367ه.ق./1948م.) هشتصد دانشجو پذیرفته شدند و بعد از آن شمار دانشجویان افزایش یافت. هواداران آزادی الجزایر از میان این دانشجویان بهپاخاستند و این هنگامی روی داد که دستههای مؤمنین، با غیرتی مردانه به سوی نبرد استقلال به حرکت در آمدند. فارغ التحصیلان این مرکز آموزشی نخستین دستههای ارسالی بسوی مصر و عراق و سوریه بودند و دانشگاههای خاورمیانه مدارک این مرکز آموزشی را مورد تأیید و قبول قرار دادند و از این جهت آنان توانستند برای ادامه تحصیل به دانشکدهی علوم الازهر در قاهره و دانشگاه بغداد و دمشق ملحق شوند.
• مسافرت بشیر الابراهیمی به مشرق عربی
الابراهیمی در سال1371ه.ق./1952م. الجزیره را ترک کرد و به خاورمیانه رفت. این دومین سفر او بود که بمدت ده سال و تا استقلال الجزایر در سال1962م. به درازا کشید. این سفر به درخواست جمعیت علما بود و برای محقق ساختن سه هدف زیر صورت گرفت:
1. تلاش برای پذیرفتن شماری از دانشجویان فارغالتحصیل شده از مراکز آموزشی جمعیت در دانشگاهای کشورهای عربی.
2. جلب کمک مادی برای محقق ساختن اهداف آموزشی جمعیت علما.
3. تبلیغات برای قضیه الجزایر، قضیهای که فرانسه توانسته بود با حیلهگری نظر تودههای مردم را در شرق منحرف سازد.
الابراهیمی در قاهره اقامت گزید و شروع به برقراری ارتباط با هیأتهاو سازمانها و شخصیتهای عربی و اسلامی در قاهره دمشق و کویت کرد و در شناساندن قضیه الجزایر از خلال کنفرانسهای مطبوعاتی و سخنرانیهای عمومی که بسیاری از مواقع در مرکز عمومی اخوانالمسلمین ایراد میشد، فعالیت میکرد و خانهی او در قاهره محل دیدار دانشمندان، ادیبان و طلاب علم بود. پیش از آمدن البشیر به قاهره، دستهای از دانشجویان ارسالی جمعیت علما که 25 نفر دختر و پسر بودند، به مصر آمده بودند. در آن زمان فقط مصر این دانشجویان را میپذیرفت. آنها میتوانستند در الازهر و سایر مدارس مصر به ادامهی تحصیل مشغول شوند؛ اما البشیر توانست فرصتهای آموزشی دیگری در سایر کشورها عربی برای دانشجویان الجزایری به دست بیاورد. او قاهره را مکانی برای نظارت بر کارهای این دانشجویان ارسالی به بغداد، دمشق و کویت قرار داد و سر هر چند وقت به این کشورها سر میزد تا اوضاع و احوال دانشجویان ارسالی را بررسی کند و همچنین از حکومتهای این کشورها تقاضا کند تا فرصتهای آموزشی بیشتری برای دانشجویان الجزایری قرار بدهند. الابراهیمی امید زیادی به دانشجویان ارسالی داشت.بدین سبب از هیچ کوششی برای تصحیح افکار و ارشاد و یادآوری همبستگی به آنان دریغ نکرد، تا وطن استعمار شده را در اذهانشان زنده نگه دارد و وظیفهی خود را برای بر پا داشتن فرهنگ عربی و اسلامی که فرانسه با آن در حال جنگ بود، بدانند. تلاشهای او به بار نشست و اکثر این دستههای ارسالی توانستند مرحلهی دبیرستان و دانشگاه را با موفقیت به پایان برسانند و در محقق ساختن اندیشهی عربی و اسلامی که علما به آن باور داشتند، مشارکت جستند. در ایامی که الابراهیمی در قاهره اقامت داشت به عنوان عضو فرهنگستان زبان عربی مصر انتخاب شد.
• الابراهیمی و قضایای جهان اسلام
البشیر فعالیت خود را به قضایای الجزایر محدود نساخت، بلکه به سایر قضایای جهان اسلام نیز پرداخت. به قضیه فلسطین اهتمام و توجه جدی نشان داد و از ملت الجزایر خواست یک روز در هفته روزه بگیرند و مخارج آن روز را به نفع فلسطین هزینه کنند.
به فرانسه به سبب توافق بر تقسیم فلسطین حمله برد و در سال1951م. با مصریها علیه اشغالگران انگلیسی همکاری کرد و از مسلمانان خواست، مصر را در این جهاد یاری دهند. از استقلال لیبی دفاع کرد و از ملت آن خواست وحدت خود را حفظ کنند و با یگانه کردن هدف و نیروی ایمان به حق، به جهاد خود ادامه دهند و آنان را از دامهای استعمارگران بر حذر داشت.
• باز گشت به الجزایر پس از استقلال
چون الجزایر به استقلال رسید، بشیر الابراهیمی به میهن خود بازگشت و خطبهی نخستین نماز جمعه را در مسجد کجاوه در الجزیره خواند. مسجدی که فرانسویان پس از اشغال، آن را محلی برای کارهای تدارکاتی خود قرار داده بودند. رادیو خطبههای او را پخش کرد. سخنان او برای بسیاری از مردم و همچنین برای دوستانش بهترین خاطرات را تداعی میکرد. الابراهیمی چون به کهنسالی رسید، خانهنشین شد؛ زیرا بر اثر بیماری ضعیف شده بود و از اینکه جهاد او و تاثیرش در بیداری امت به فراموشی سپرده شد و مهار کشور به دست کسانی افتاد که با اسلام رابطهی پسندیدهای نداشتند و به اسلام پشت کردند، اندوهگین گشت. شیخ مجاهد دید که ثمرهی کار او در دست کسانی قرار گرفته است که ارزش آن را نمیدانند.
• درگذشت
پس از بازگشت به میهن به سبب بیماری و ضعف نتوانست در فعالیت عمومی مشارکت کند. بنابراین در خانه ماند تا اینکه در روز پنجشنبه، هجدهم محرم سال 1385ه.ق./1965م. پس از سپری کردن عمری سرشار از کارهای بزرگ، چشم از جهان فروبست و ملت الجزایر با قلبهایی اندوهگین و چشمانی گریان با او خداحافظی کردند و بدین ترتیب یکی از مردان اصلاحگر و سازندگان نهضت جدید را قدر دانستند.
• تألیفات
بشیر الابراهیمی دارای دانش گستردهای بود. او مانند دانشمندان قرون گذشتهی جهان اسلام بود که حامل فرهنگ اسلامی بودند. وی کتابهایی در اصول و قانون اسلامی و زبان عرب و امور ظریف آن و اخلاق و فضایل اسلامی نوشت. او نویسندهای بلیغ و دارای اسلوبی بدیع و نو بود. در عین حال دارای وجدانی جهادگر و روحی اصلاحگر و تخیلی شاعرانه و توانی انقلابی بود. گواه ما بر این موضوع، مقالههای آتشین او است که برای سر مقالهی ماهنامه خود -البصائر- مینوشت. او اشعاری حماسی نیز دارد که در زمان تبعید در صحرای وهران سروده است که به 36هزار بیت میرسد که در برگیرندهی تاریخ اسلام و بسیاری از فرقههایی است که در زمان او به وجود آمده است و همچنین گفتوگوهایی ادیبانه بین شیطان و یاران او و توصیف استعمار و دامها و دسیسههای آن را در بر دارند.
تالیفات شیخ به شرح زیر هستند:
- عیون البصائر، مجموعه مقالاتی که در نشریه البصائر منتشر شده است.
- النقابات و النفایات فی لغه العرب. این اثر در زبان شناسی است که تمام آنچه در وزن فعاله است از گذشته و حال گردآوری کرده است.
- اسرار الضمائر العربیة.
- التسمیة بالمصدر.
- الصفات التی جاءت علی وزن فعل.
- الأطراد و الشذوذ فی العربیة.
- روایة کاهنة اوراس.
- حکمة مشروعیة الزکاة.
- شعب الایمان(در اخلاق و فضایل اسلامی).
- دیوان اشعار حماسی(در تاریخ).
- فتاوای پراکنده.
- در همین اواخر مجموعهای از آثار البشیر در 5جلد تحت عنوان آثار الامام محمدبشیر الابراهیمی از جانب دارالغرب الاسلامی چاپ و منتشر شده است.
منابع:
ـــــــــــــــ
- انور الجندی، اندیشه و فرهنگ معاصر در شمال افریقا، الدار القومیة للطباعة والنشر، القاهرة، 1385ه.ق./1965م.
- عبدالله العقیل، رهبران حرکت و دعوت اسلامی معاصر، مکتبة المنار الاسلامیة، الکویت،1422 ه.ق./2001م.
- محمد رجب البیومی، نهضت اسلامی در زندگی و رفتار بزرگان معاصر آن، دارالقلم، دمشق،1415 ه.ق./1995م.
- مجمع پادشاهی تحقیقات تمدن اسلامی، فرهنگ و تمدن اسلامی، عمان، الاردن.
- محمد مهدی علام، جمعیت در پنجاه سال، قاهرة،1406 ه.ق./1986م.
- نبیل احمد بلاسی، دیدگاه عربی و اسلامی و نقش آن در آزادی الجزایر، هیأت کتاب عمومی در مصر، قاهرة،1990م.
نظرات